نمی توانم این روزهایم را با این شعرها شروع نکنم.

چه اوراق تا خورده ی این روزها
چه نامه هایی که در باد خوانده ای
همیشه چیزهایی که باشی / هست

نه آسمان همیشه بارانی نگرانمان می کند
نه درازای تمام این خیابان ها

تنها
بگذار بپرسم
چرا چشمهای شعله ورت گرمم نمی کند؟

شعر/ خیابان/ نگرانی
یک بار موهای تو بر پیشانی
یک بار استکانی چای بر میز

همیشه چیزهایی هست.........